مرا به دار اويختند
تا نامت را از ياد ببرم
اما ساده اند اين ساده انديشان كه نميدانند
نام تو حك شده قلب من است
زندگے شبیه شعرے است
قافیه هایش با من
تــ♥ــو فقط
همیشه
ردیف باش...
مستـ از تو
مــے رقصمـ تا سرگیـــجــہ
تا تار شدטּ اتاقـ
تا سیاهـ تر شدטּ چشممـ
تا نبینمـ
نبودنـ بــے دلیلتـ را ../.!!!
اگه کسی دیوونت بود ، بازیش نده
اگه عاشقت بود ، دوسش داشته باش
اگه دوست داشت ، بهش علاقه نشون بده
اگه بهت علاقه داشت ، فقط بهش لبخند بزن
اینطوری همیشه یه پله ازش عقبتری ، اگه یه روزی خسته بشه و یه پله
بیادعقب ، تازه میشه مثل تو...
هیچ گاه به کوچه بن بست نا سزا نگو...
رنج بن بست بودن برای کوچه کافی است !
دلم درد می کند
انگار
خام بودند
خیال هایی که به خوردم داده بودی ...
من اینجا.........
تو آنجا............
نیمکتهای دنیا را چه بد چیده اند!!!!
همین که در آغوش تو باشم،
همین که بوسه تو لبهایم را داغ کند،و دستهای مردانه ات پناه ِ تنهایی ام باشد...
تمام غمهای دنیا را فراموش میکنم ....
خراب شود خانه اي كه تو در آن نباشي...
وفاداری؟ خدا بیامرزدش ...
صداقت؟ یادش گرامی...
غیرت؟ به احترامش یک لحظه سکوت ...
معرفت؟ یابنده پاداش میگیرد...
واقعا به کجا چنین شتابان؟
سقـف آسـمان دلـم سـخت تـرک بـرداشتـه
قـدری آرام تـر قـدم بـردار
سقـفش به جهنـم
می تـرسـم پـای تـو را بخـراشـد...
خنده هاي تـــو آرزوهـاي من اند
بخند ؛ تا برآورده شوند ...!
بغض نیمه کاره
تکرار دروغ هایت
گلویم را می فشارد
از ساده لوحی بی شرم خاطراتم بیزارم
آنگاه که از خودم می پرسم:
«هنوز دوستم دارد؟!...حتی به دروغ-»
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺭﯾﺎﺿﯿﺎﺕ ﺿﻌﯿﻒ ﺑﻮﺩﻡ !
ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ
ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺴﺎﺏ میکنم
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﺑﻌﻼﻭﻩ ﺗﻮ
،
ﺷﺪ ﻓﻘﻂ ﻣﻦ !!!!؟
معشوقی از عاشقش پرسید...من قشنگم ؟ عاشق جواب داد ... نه
پرسید ... دلش میخواد با اون باشه ؟ باز جواب داد ... نه
اگه ترکت کنم گریه میکنی؟ ... نه
معشوق با چشمان پر از اشک می خواست عاشق رو ترک کنه
که اون دست معشوق رو گرفت و گفت
... تو قشنگ نیستی بلکه زیبایی
من نمیخوام با تو باشم من نیاز دارم با تو باشم
اگه بری گریه نمی کنم ... میمیرم !!!
اشتباهم این بود
که با دیدن اولین دل , حکم کردم
ایـــن لحظه هــا
تنــــم یــه آغــوش گرم می خواهــــد با طـــعم عشــق نه هوس....... ..
... ایــن لحظـــه هــا
...
لبــانم رطوبــت لبــهایی را می خواهـــد با طعم محبت نه شهوت...... ......
... این لحظــه ها
گیسوانـــم نوازش دستی را می خواهــد با طعم ناز نه نیـــاز... ....
این لحظـــه ها
تنی می خواهم که روحــــم را ارضـــا کند نه جســـمم را
با طلوع هر صبح فکر کن تازه به دنیا آمدی و مهربان باش و دوست بدار ، شاید فردایی نباشد
کاش می توانستم راحت حرف بزنم...
چیزی بگویم از دلتنگی...
میان آدم های دلتنگی که در این اتاق مجازی جمع شدند...
فقط می گویم منم مثل تو دلتنگم...!
من بودم;
تو
و یک عالمه حرف…
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!!
کاش بودی و
می فهمیدی
وقت دلتنگی
یک آه
چقدر وزن دارد…
کسی چه میداند
امروز چند بار فرو ریختم؟
از دیدن کسی که فقط لباسش شبیه تو بود!
حالا که رفتهام ...
هر روز پشت پنجره میایستی
به « شاید دوباره برگردد! » فکر میکنی ...
چه فایده !
هیچکس حتی به اشتباه
دو بار به کوچهی بُنبست نمیرود
عشق تــــــــــو
شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد !
زیبا بـــــود ...امّا...شوخی بــــود !
... حالا . . .
تو بی تقصیری ! خدای تو هم بی تقصیر است !
من تاوان اشتباه خود را پس میدهم . . . !
تمام این تنهایی..............تاوان « جدّی گرفتن آن شوخی » است
منتظر هیچ دستی در هیچ جای دنیا نباش ...
اشک هایت را با دست های خودت پاک کن ..
که همه رهگذرن
وحشت از عشق که نه ، ترسم از فاصله هاست
وحشت از غصه که نه ، ترسم از خاتمه هاست
ترس بیهوده ندارم ، صحبت از خاطره هاست
صحبت از کشتن ناخواسته عاطفه هاست
کوله باری پر از هیچ ، که بر شانه ماست
گله از دست کسی نیست ، مقصر دل دیوانه ماست
کاش روزی تو بیایی و ببینی که بی تو اندوه به من چیره شده
و نگاهم به ره است و به امید به در کوفتنت رو به در خیره شده
کاش روزی تو بیایی و ببینی که دلم بی تو از خنده و گل بیزار است
...
و نگاهم از غروب خورشید تا پگاه سحری بیدار است
کاش روزی تو بیایی و ببینی بی تو غرق در غمهایم
بی کس و سرگردان در میان همه همهمه ها ، آدمکان خسته و تنهایم
کاش روزی تو بیایی و ببینی تنها یاد تو درد مرا تسکین است
و خدا داند و من که صدای قدمت تپش قلب مرا تضمین است
ز تلخی سکوتت من چه گویم
همان بهتر که از غم ها نگویم
تو کاری کرده ای با بی وفایی
دگر از عشق خود با کـــس نگویم
همه ی نیمکتهای پارک دونفره هست،، بی خیال، ما که روی چمنها میشینیم!!
هر جا دلت شکست
قبل رفتن ؛ خودت جاروش کن!
تا هر ناکسی منت دستای زخمیشو رو سرت نذاره
ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست
چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست
از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام
ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست
معشوقی از عاشقش پرسید...من قشنگم ؟ عاشق جواب داد ... نه
پرسید ... دلش میخواد با اون باشه ؟ باز جواب داد ... نه
اگه ترکت کنم گریه میکنی؟ ... نه
معشوق با چشمان پر از اشک می خواست عاشق رو ترک کنه
که اون دست معشوق رو گرفت و گفت
... تو قشنگ نیستی بلکه زیبایی
من نمیخوام با تو باشم من نیاز دارم با تو باشم
اگه بری گریه نمی کنم ... میمیرم !!!
جدایی قاتلی ست که هرگز محاکمه نمیشود!!!
نفسم میگیرد در هوایی که نفسهای تو نیست
--------------------------
نفسم = تو
نظرات شما عزیزان:
ghazal
ساعت23:20---20 اسفند 1390
سلام عزیزم واقعا خوش سلیقه ای .عالی بود.اگه دوست داشتی به منم سر بزن